معنی قوت لایموت

حل جدول

فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی هوشیار

قوت لایموت

خواجه بار خوا هم آوای خدا (اسم) غذایی که فقط برای ادامه زندگی کفایت کند غذای بخور و نمیر.


لایموت

‎ (جمله فعلی) نمی میرد، بی مرگ بی موت، صفتی است از صفات خدای تعالی: ای بحق بخت تو حی لاینام بادی اندر حفظ حی لایموت. (انوری) بی مرگ، آنکه نمیرد، زنده همیشگی

لغت نامه دهخدا

لایموت

لایموت. [ی َ] (ع ص مرکب) (از: لا + یموت) که نمیرد. آنکه نمیرد. بی مرگ. بی موت.
- حی ّ لایموت، زنده ای که نمیرد.
- || نامی از نامهای خدای تعالی، هو الحی الذی لا یموت:
ای بحق بخت تو حی لاینام
بادی اندرحفظ حی لایموت.
انوری.
در قاموس کتاب مقدس آمده است: لایموت صفتی از صفات ثبوتیه ٔ حضرت اقدس الهی است (رساله ٔ اول تیموتاوس 6:16) وجود این صفت در مخلوقات بسته به اراده و مشیت خالق است لایموتی ارواح انسانی از امیال غیرمتناهی و اقتدارات او که در ترقیات غیرمتناهیه و لیاقات عقاب یا اجری که در این دنیا منتهی نمیشود معلوم گشته است این تعلیم و عقیده در میان تمام طوایف و امم متداول بوده و دانشمندترین فلاسفه ٔ قدیم این مطلب را کم و بیش تعلیم میدادند هر چند که تمام دلایل و براهین خارجی نسبت به این مطلب بدون ضمیمه ٔ شهادات کتاب مقدس ناقص است. و کتاب مقدس نیز آن را به واضحی تمام تعلیم نمیدهد لکن جواب مسیح که به صدوقیان در این خصوص داده ایشان را مجاب فرمود در (انجیل متی 22:33) وارداست چه که ایشان منکر قیامت اند و معتقدند که مرگ انتهای جمیع آرزوهای ایشان است (کتاب اعمال رسولان 23:8) علیهذا مسیح از تورات معین و مکشوف فرمود که اجدادسلف که دنیا را بدرود گفته اند هنوز باقی و زنده میباشند (خروج 3:6). ایمان و عقیده ٔ قدیم عبرانیان در بقای روح بعد از موت از کلمات بسیار که خدای تعالی فرموده است و در کتاب مقدس وارد گشته مثل. «جمع شده باقوم خود» و غیره واضح و مبرهن میگردد و اینگونه کلمات ابداً دخلی به دفن جسد ندارد که در آیات ذیل وارداست (پیدایش 25:8 و 9 و 35:29 و 49:29 و 33 سفر اعداد 20:24- 26 و 27:12 و 13 تثنیه 32:50 و 34:5 و 6) و مضامین آیات ذیل دلیل بر این است که نویسندگان کتاب مقدس را عقیده بر این بوده است که موت و فنای بدن انتهای عمر روح نمیباشد (مزامیر 17:15 و 73:24- 26دا 12:2). و توضیح این موقوف به وجود مبارک کلمهاﷲ بود که قیامت اموات و قیام خود او از اموات وجود حیات بی فساد را واضح میگرداند (رساله ٔ دوم تیموتاوس 1:10) بقا و لایزالی روح در مثل مرد غنی و العازار به واضحی تمام بیان گشته (لوقا 16:19- 31). و اخبار از عذاب و عقاب ابدی شریران و برکت صالحین و عادلان در (انجیل متی 25:46 و یوحنا 5:28 و 29) بخوبی مکشوف گردیده است. و حواریان نیز از روح القدس ملهم گشته بقا و لایموتی روح و قیام بدن را در (اعمال رسولان 7:55- 60و 10- 42 و اول قرنتیان 15: و دوم قرنتیان 5:1- 8و فلیمون 1:21- 23 و اول تسالونیکیان 4:13- 18) بیان فرمودند. و برکت لایموتی و لایزالی نجات یافتگان یکی از عطایای خداست بتوسط مسیح که بواسطه ٔ متحد گشتن با او بتوسط ایمان تصاحب توانند کرد. (یوحنا 10:27 و28 و 11:25 رساله ٔ رومیان 6:23 اول یوحنا 5:11- 13). (قاموس کتاب مقدس). قوت لایموت. بخور و نمیر. اقل مقدار قوت که آدمی از گرسنگی نمیرد.


حی لایموت

حی لایموت. [ح َی ْ ی ِ ی َ] (اِخ) خدای لایزال. آنکه هرگز نمیرد.


قوت

قوت. (ع مص) رجوع به قَوت و قیاته شود. || (اِ) خوراک. غذا. || خورش به اندازه ٔ قوام بدن انسان. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). روزی. (ترتیب عادل) (ترجمان علامه ٔ جرجانی). ج، اقوات. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). قیت و قیته وقوات نیز بمعنی قوت است. (منتهی الارب):
چند پری چون مگس از بهر قوت
در دهن این تنه ٔ عنکبوت.
نظامی.
نبینی جز هوای خویش قوتم
بجز بادی نیابی در بروتم.
نظامی.
ای روی توشمع بت پرستان
یاقوت تو قوت تنگدستان.
عطار.
با لفظدادن و نهادن مستعمل است. (از آنندراج):
آنکه در یاقوت نوش آگین وی شکر سرشت
قوت عشاق اندر آن یاقوت نوش آگین نهاد.
میرمعزی (از آنندراج).
با تازه عاشقان عجبی نیست نوش خند
قوت از دهان به مرغ نوآموز میدهند.
امینای فائق (از آنندراج).
- قوت لایموت، بخور و نمیر.
- قوت مسیح، کنایه از شراب یکشبه باشد. (برهان) (فرهنگ رشیدی).
- قوت مسیح یکشبه، کنایه از خرماست که عربان تمر میگویند. (برهان).
- || می یکشبه. (حاشیه ٔ برهان چ معین از فرهنگ رشیدی).

قوت. [ق ُوْ وَ] (ع اِ) قوه. نیرو. قدرت. توانایی. (آنندراج). توان. زور:
قوت جبریل از مطبخ نبود
بود از دیدار خلاق ودود.
مولوی.
دل بدو دادند ترسایان تمام
خود چه باشدقوت تقلید عام.
مولوی.
ج، قوا. در فارسی بالفظ دادن و گرفتن و فروریختن مستعمل. (آنندراج). رجوع به قوه و قوا شود.
- قوت ادراک،قوه ٔ ادراک. رجوع به قوه شود.
- قوت الهی (الهیه)، (اصطلاح فلسفه) فیض حق تعالی و افاضه ٔ او به موجودات عالم است. (فرهنگ فارسی معین از تهافت التهافت ص 142).
- قوت اندریابنده، قوت مدرکه: و هر یکی سه گونه بود، یکی اندریافت چیزی که سازوار اندرخور قوت اندریابنده بود. (فرهنگ فارسی معین از دانشنامه ٔ علایی).
- قوت اندریافت، مدرکه: و اما قوت اندریافت دو گونه است. (فرهنگ فارسی معین از دانشنامه ٔ علایی). رجوع به قوه شود.
- قوت انطباعی، قوت نفس حیوانی. (فرهنگ فارسی معین از اسفار ج 3 ص 170).
- قوت انفعالی، قوت منفعلی. آن حال بود که بسبب وی چیزی پذیرای چیزی بود چنانکه موم پذیرای صورت. (فرهنگ فارسی معین از دانشنامه ٔ علایی).
- قوت باصره، بینایی.
- قوت جاذبه. رجوع به قوه شود.
- قوت حافظه. رجوع به قوه شود.
- قوت حدسی. رجوع به قوت قدسیه شود.
- قوت حیوانی، قوت حرارت و قوت حرکت رگها را گویند و این قوت از دل خیزد. (ذخیره ٔخوارزمشاهی).
- قوت دافعه. رجوع به قوه شود.
- قوت سامعه، شنوایی.
- قوت سَبُعی. رجوع به قوه شود.
- قوت شامه، بویایی.
- قوت صناعی، ملکه ای است که نفس را بر اثر ممارست بر کاری حاصل شود. (فرهنگ فارسی معین از کشاف اصطلاحات الفنون).
- قوت شوقیه. رجوع به قوه شود.
- قوت شهوانی. رجوع به قوه شود.
- قوت طبعی. رجوع به قوه شود.
- قوت عاقله. رجوع به قوه شود.
- قوت عامل،قوتی است در انسان که مبداء حرکت و تحریک برای انجام افعال جزئی است بر مبنای فکر و شعور یا حدس و این قوت را عقل عملی و قوت عملیه هم نامیده اند. (فرهنگ فارسی معین از شرح منظومه ص 86).
- قوت عقلی. رجوع به قوه شود.
- قوت غاذیه. رجوع به قوه شود.
- قوت غضبی. رجوع به قوه شود.
- قوت فعلی، (اصطلاح فلسفه) حالتی است که اندر فاعل بود که از وی شاید که فعل از فاعل پدید آید، چنانکه حرارت آتش درمقابل قوت منفعلی. (فرهنگ فارسی معین از دانشنامه ٔ علایی).
- قوت قدسیه، و مراد از آن قوتی است که منسوب به قدس است و آن منزه بودن قوت است از رذایل و صفات ذمیمه، قوتی است مودع در نفس که بدون تعلیم و آموختن مبداء فیضان صور معقولات از عقل فعال میباشد و این قوت مخصوص به اولیأاﷲ است و آن را قوت حدسی هم نامیده اند و آن اعلی مرتبت قوت و شدت استعداد عقل هیولانی است. (فرهنگ فارسی معین از شفا). رجوع به قوه شود.
- قوت قریب (قریبه)، کیفیت و استعداد قریب به فعلیت را قوت قریبه نامند، مانند: استعداد حاصل و موجود در کاتب که مهیای کتابت باشد، در مقابل بعیده که استعداد کودک برای کتابت باشد. (فرهنگ فارسی معین).
- قوت قلب، اطمینان دل. دلگرمی.
- قوت لامسه. رجوع به لامسه شود.
- قوت ماسکه، قوتی است در نبات که مواد جذب شده را در جسم بازدارد و نگه دارد. (فرهنگ فارسی معین از رسایل اخوان الصفا ج 3 ص 195). رجوع به قوه شود.
- قوت متخیله. رجوع به متخیله و قوه شود.
- قوت محرک (محرکه). رجوع به قوه شود.
- قوت مدرکه. رجوع به قوه شود.
- قوت مسترجعه، قوت ذاکره. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به ذاکره و قوه شود.
- قوت مفکره. رجوع به قوه شود.
- قوّت ممیزه، گاه مراد قوت عاقله است و گاه مراد قوت طبیعی است که عامل جدا کردن مواد جذب شده ٔ مفید از غیرمفید است. (فرهنگ فارسی معین از مصنفات باباافضل).
- قوت منمیه، قوت نامیه. رجوع به قوه شود.
- قوت مولد (مولده). رجوع به قوه شود.
- قوت ناطقه. رجوع به قوه شود.
- قوت نظری، حکما قوای انسان را بر حسب تقسیم نخستین به دو قسمت کرده اند: قوت و عقل نظری، و قوت و عقل عملی. عقل نظری خود مراتبی دارد بنام عقل هیولانی، بالملکه، بالفعل، بالمستفاد، و عقل عملی نیز مراحلی دارد. (فرهنگ فارسی معین ازاخلاق ناصری).
- قوت نفسانی، قوت حس و حرکت را و قوت تفکر و تدبیر را گویند و این قوت از دماغ خیزد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی).
- قوت وهمی (وهمیه). رجوع به قوه شود.
- قوت هاضمه. رجوع به قوه شود.
|| در مقابل فعل. امکان حصول چیزی. امکان استعدادی. (کشاف اصطلاحات الفنون):
هر آنچ امروز بتواند بفعل آوردن از قوت
نیاز عجز گر نبود ورا چه دی و چه فردا.
ناصرخسرو.
رجوع به قوه شود.

قوت. [ق َ] (ع مص) خورش دادن و روزی دادن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). قاته قوتا و قیاته؛ عاله و اعطاه القوت و رزقه. (اقرب الموارد).

فرهنگ عمید

قوت

خوراک، خوردنی، طعام، روزی،
* قوت لایموت: خوردنی به قدری که کسی بخورد و از گرسنگی نمیرد،

توان، نیرو، زور،
فیض خداوند،
* قوت کردن: (مصدر لازم) [قدیمی]
زور زدن، نیرو به کار بردن،
(مصدر متعدی) قوی کردن،
* قوت گرفتن: (مصدر لازم)
نیرو گرفتن، توانا شدن،
[مجاز] زیاد شدن،


لایموت

آن‌که هرگز نخواهد مرد،
از صفات باری‌تعالی،

فرهنگ معین

لایموت

(یَ) [ع.] (ص.) بی مرگ، بی موت.


قوت

[ع.] (اِ.) خوردنی، طعام.

فرهنگ فارسی آزاد

لایموت

لایَمُوت، آنکه هرگز نخواهد مرد، نمردنی، از اوصاف الهی است،

مترادف و متضاد زبان فارسی

لایموت

زوال‌ناپذیر، فناناپذیر، قیوم،
(متضاد) فناپذیر

معادل ابجد

قوت لایموت

993

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری